293

امروز رفتم شوش و برگشتم. زیاد طول نکشید ولی خوب بود. هم خانواده رو دیدم هم بعد مدت ها غذای خونگی خودنمایی میکرد :))

برگشتیم و با یکی از دوستان رفتیم گیم‌نت.

حال باید شرح حال بنويسم واسه فردا.فردا روماتو شروع میشه. امیدوارم بتونم این بخشو خوب بخونم واسش.

واسه جبران ارتو و قلب و فارما هم باید همتو کنم...

292

دیشب به منشی بخش زنگ زدم تا به استاد بگه واسه امروز و این شد که، امروز آف شدیم...

اگه امروز سه‌تا ویدیوی دیگه ببینم از سه تا مبحث دیگه، میشه تا جمعه، چهارتاشو حداقل با تست کار کرد. بازم واسه کلیه خوبه. مابقی رو تو بخش جنرال جم میکنم...

فردا احتمالا خانواده بیان و بسی سفارش دادم که بیارن با خودشون. امروزم طبق معمولِ خوب، باشگا میرم. باید این برنامه‌ی مطالعه و خوندن زبان رو بیشتر بش برسم.

دیشب واسه امتحان کردن یه آدمی که همیشه از بقیه مینالید که چرا وقتی بشون پول قرض میدیم، دیر پس میدن یا واسشون حساب میکنیم، میرن به امون خدا، بش پول قرض دادم. ببینم خودش چقد اون چیزیه که از بقیه انتظار داره :))

291

کاش امروز رو حرف منشی حساب نمیکردم و خودم پرگیر تعطیلی چهارشنبه میشدم. به‌هرروی، صب باید پیگیر شم و شرشو بکنم.

درسمم هست و بسی نگران کننده میشه اگه پیش نره!

واسه یوتیوب چنتا ایده دارم. سختن ولی بنظرم جوابشون خوب میشه. ببینم چه میشه کرد...

290

روز خوبی نبود. به هیچ وجه از رفتار و اخلاقم راضی نبودم. به هرروی گذشت. بعد باشگاهم یه میان وعده خوردم و شامو گذاشتم واسه اخر شب...

الان دارم هایپو و هایپرناترمی میخونم... دومین هفته از دوهفته‌ی نفروست و من تازه دارم متوجه میشم چخبره. همینقدر و حتی بیشتر از این، نچسب و شیرینه!

دکتر،کم پیداییم ولی هستیم و میخونیم :))

باری، باید خوش بود به هر طریق

289

کاش تو فهم مطالب داخلی کمی هم که شده، شبیه دکتر گرجی بودم. خیلی خوبه این مرد...

بسی کار و برنامه و فعالیت تو ذهنمه که باید انجام شه و تا چشم رو هم میذارم، روز میگذره. یکی از چیزایی که خیلی وقتمو میگیره، همین خوابگاس. تا میای اتاق انقد چرت و پرت میگن که نمیدونی کجایی چی میخوای چیکار میخواستی انجام بدی و یهو میبینی شده ساعت10شب. تا بخونی، وقت خواب رسیده. جدیدا هم متاسفانه دارم با دیفن‌هیدرامین میخوابم...

به هرروی، از انجام روزانه‌ی تمریناط باشگا راضیم و درس داره بهتر از هفته قبل پیش میره.

اگه مقاله نوشتن جلو بره هم بسی بهتر میشه.

288

امروز خواب نداشته‌ رو جبران کردم

الانم بعد باشگا و یه شام مختصر، اومدم کتابخونه.

بسیار مایل به تمایلم که شروع کنم به نوشتن مقاله. ببینیم چه میشه کرد...

میخوام یه شامی درست کنم. هزارتا ایده واسش اومده تو ذهنم. ولی حس میکنم بهتر همونه که عادی درستش کنم.

بله دیگه باچگا رفتن اینجور چیزارم داره...

نیازه که بیشتر بخونم.

1187صفحه کتاب معاینات بالینی باربارا بیتز روبرومه. دوستم امانتش گرفته. دارم به این فک میکنم که چطور میشه همچین کتابیو خوند، اونم چن بار! این درخواست اساتید ماست!

خب

شما چخبر

287

فردا روز دیگه‌ای از نفروئه

بخش دلچسبی نیس. مخصوصاً اینکه هیچی یاد نمیگیریم!

مریضای درمونگا درمانده‌ترینن و هزارتا مشکل دارن‌‌!

این هفته بگذره،هفته بعدش تا 13م روماتوئیم و بعد تا اخر خرداد، غدد. خواهر هم هست :)) بنده استاجر و خواهر میشن رزیدنت اون بخش. از دلخوشیاست...

هزارتا فکر جالب تو سرمه و نیاز به نوشتنشون دارم. این باشگا رفتن خیلی کمکم کرد. باشد که برم همیشه...

286

سرکوبش که کنی، یه جایی خودشو نشون میده...

از این بدتر نمیشه دیگه. میشه؟ قبلا شده؟ خب پس هیچی.

بالاتر از سیاهی رنگی نیس. تو تقصیری نداری که این کار روحتو عذاب میده. تو تقصیری نداری که همیشه سعی میکنی درک کنی و حق بدی و یه جایی خسته میشی و از خسته شدنت، ناراحت میشن!

هر اتفاقی که افتاده و داره میوفته، فقط و فقط داره نشون میده که تنهایی. این اذیت شدنت واسه اینه که هنوز نمیخوای یا دوس نداری اینو باور کنی... البته حقم داری. سخته قبول کردنش.

حالم تلخه! سنگینه و عذاب‌آور...

این نیز میگذرد :))

285

باشد که راز مگوی دل ها بدون درد و تنگی‌دل و غم، براورده شود :))

از نفرو به شما، همچی اوکیه فعلا. امروزم پزشکی قانونی بودیم.مسمومیت درس داد. کاش جزوه‌ای ازش باشه. کلاسش بدموقع‌ست هیچی اندرون مغزمون نمیره...

امروز اتند نفرو داشت سخنان بیشمار میگفت. میگفت درس نخونین بابا. سخت نگیرین... یکی از بچه ها ازش پرسید استاد، شکا خودتون خیلی درس میخوندین؟

گفت نه. حال نداشتم زیاد بخونم. ولی گیراییم خوب بود.

گفتم استاد... مشکل ما یکی دوتا نیست. ما نه حال و حوصله درس خوندن داریم، نه گیراییمون کافیه :))

گفت دکتر، سخخخت نگیر😁

284

امرور روز اول نفرو بود

صب تو مورنینگ با دکتر حرف میزدم

بعدش اتندو دیدم. گفت باهاتون کار دارم. رفتیم تو یه کلاسی نشستیم. بعد چن مین تاخیر اومد. همه‌چیو قاطی میکرد و تو هم میگفت. اخرش گفت واسه این دیر اومدم که امروز تولدم بود. تو بخش پیوند واسم تولد گرفته بودن بچه ها. بعد اومد کاور گوشیشو نشون داد. چنتا گربه روش بود. میگفت من سه ساله نفرولوژیستم ولی هنوز از خودم خونه‌ای ندارم. فقط خرج خودم و گربه هامو دارم...

فهمیدیم گربه داره. دوتا. شروع کرد با ذوق ازشون حرف زدن!

خلاصه...

ظهر هم کلاس داشتیم دانشگاه. نه ناهارو رسیدم. نه تونستم بخوابم... همه‌ی اینا شدن دلیل کنسلی باشگا.

به هرروی، این فصلو که تموم کنم، میرم تو حیاط و با بچه ها کمی طناب بر بدن بزنیم

👋🏻

283

بخش ریه دیروز تموم شد

یه گل واسه استاد و یه عکس یادگاری که یه همراه بیمار لطفشو کرد :))

امروز شاید برم بیرون. یا خود کارامل ماکیاتو رو میگیرم. یا لوازم درست کردنشو که دیگه طاقتی نیست مرا

282

امروز بعد بیمارستان خوابیدم یکم. بیدار که شدم، 20مین قبل کلاس بم زنگ زدن بچه ها و سریع پوشیدم رفتم دانشگا.

کلاس پزشکی قانونی! خیلی درس جالبیه. امروز درمورد تجاوز، سقط، بارداری و... حرف میزد استاد. متاسفانه کارآموزیشو نداریم.بچه ها هم نذاشتن ادامه درسو بده...

به هر روی، امروزو باید بخونم به اضافه فردا برا اماده کردن نومونی واسه چارشنبه.

اخرین هفته‌ی ریه‌ست. دلم میخواد امروز با یکی برم کافه‌ی کوچکِ واقع در لوکیشن باکلاس شهر و آیس‌‌کارامل‌ماکیاتوی زیباشونو سفارش بدم. ببنم چه میشه...

281

به عبارتی، امروز رو پیچوندیم....

فردا هم مورنینگو پویا ارائه میده

امروز کلاس پزشکی قانونی داریم. صرفا اتلاف وقته. از اون درساییه که اگه جزوه‌شو بدن راحت‌تریم. اخه کی ساعت2 ظهر میره کلاس... اونم تو گرمای اهواز!

باری،الان اومدم رو تخت، زیر کولر. و البته همراه جزوه.

غذا رو هم گفتم پویا بگیره میل کنه تو دانشگا.

باورت نمیشه اما، خودِ تو عهدو شکستی!

(آهنگ جواب ابی)

280

بگم از روزی که پلورال افیوژن شده بود مین‌سابجکت...

دیشب دوباره خوندمش. امروز دوتا بیمارشو داشتیم.

یکیش ادم تحتانی و کلابینگ انگشتان دست داشت و یه بار سابقه تپ مایع پلور تو سال گذشته. این باید پیگیری شه. هم بخاطر سابقه‌ش و هم بخاطر ادم و کلابینگی که داره چون کلابینگ معمولا تو اواخر بیماری ریوی و بدخیمی ها بوجود میاد. ممکنه سیروز هم داشته باشه. البته ال‌اف‌تی های کبدی نرمال بودن. ولی رد کننده سیروز نیستن این قضیه!

مورد بعدی نیازمند اکسیژنه. بدون اکسیژن سچوریشن 87 داره و با اون، 94.سابقه بیماری قلبی داره. واسش تپ نمیکنیم. این آبزرو میشه و لازیکس دریافت میکنه و ادامه اکسیژنشو تو خونه‌ش میگیره.

بعد مورنینگ، بخش و راند، رفتیم تو کلاس نشستیم و بیشتر حرف زدیم درمورد پلورال افیوژن.

به سختی داشتم ادامه میدادم. هم کمبود خواب هم علائم سرماخوردگی که هنوز دارم، ماری کرد بعد بیمارستان برم دارو بگیرم و بعد یه خواب طولانی، الان دارم اینو مینویسم.

دکتر اگه اینو میخونی، یادآوری میکنم بهت💜

279

دیشب دیر خوابیدم

امروز ظهر هم نتونستم به اندازه کافی بخوابم

یه شات قهوه صب و یکیم بعدازظهر دیگه تموم کرد کارمو

که هم نتونم بخوابم

هم گیج و منگ شم...

الانم کتابخونه‌م!

یکی از بچه ها اومده بود خوابگا. همشهری و دوست قدیمی و سال بالاییمه. هی بد میگفت از آینده پزشکی...

هرچقدرم بخوام بش حق ندم،نمیشه از بی‌انصافی مردم گذشت...

چرا؟ چون پزشکی که مردم رو ویزیت میکنه تو مطب،بیمارستان، اورژانس یا هرجای دیگه، فرقی نمیکنه عمومی باشه یا متخصص... چند سال درس خونده، زحمت کشیده، شب بیداری کشیده، استرسای وحشتناک کشیده،از خودش، خانوادش، جوونیش و هرچی که همسنای دیگه‌ش دارن، زده تا به علاقه‌ایش برسه که بدرد مردم و هر جامعه‌ای میخوره! این حرفم به معنی زیر سوال بردن زحمت سایر شغل ها نیس. واقعا باید پزشکی بخونی و بگذرونی تا بدونی هم خوندن و تلاش کردنش سخته هم نخوندن و بیخیال شدنش!

میخوام بگم یه ویزیت 130 تومنی یه متخصص یا کشیک 100تومنی واسه یه عمومی واقعا بی‌احترامی و مسخره کردن این وضعیته. این ینی من اگه میومدم و از سال 98 یه دکه میزدم و سیگار میفروختم، میتونستم بیشتر در بیارم تا اینکه بیام خر بزنم واسه جراح شدن!

فقط بحث پول نیست. هرچند مهمه ولی نگاهی که مردم به پزشک دارن، مث یه دزده که میخواد جیبشونو بزنه! فک میکنن پزشک داره از مرض و بیماریشون پول درمیاره! پزشکی رو خورد کردن، احترامش رو از بین بردن و جایگاه مالی‌ای هم نداره دیگه. من چن روز پیش موهامو اصلاح کردم. 15مین هم نشد. 150تومن ازم گرفت. مثلا همیشه مشتریش بودم. یه پزشک باید واسه یه ساعت کشیک استرس‌زای اورژانس چقد دستمزد بگیره تا بتونه استرس و نخوابیدن و کچلیشو جبران کنه؟

یه خانواده به چه امیدی دخترشو به منی بده که 12 مدرسه بودم و الان میخوام 12 سال دیگه هم بخونم؟ :))

اینا دردن. از علاقه‌ی من یا خیلیای دیگه از پزشکی کم نمیکنن. چون من و مایی که ادامه میدیم، بجز استثنا هایی که وجود داره، واسه همین کار ساخته شدیم.لذت میبریم از علم و خوب شدن مردم. نوش جون هرکسی که درامدشم خوبه! خیلیا شاید اگه برگردن عقب هم، بازم بیان همین فیلد کار کنن...

ولی درکل، انصاف چیز خوبیه :))

278

امروز رفتیم استلخ

بعدشم رفتیم پارک نشستیم. آب هویج بستنی و فالوده زعفرونی و شربت آبلیمو همه‌ی کالریای سوزونده رو جبران کرد!

رفتیم کنار پل سفید و چنتا عکس باحال گرفتیم(که دکتر میتونه تو کلوز فرند یکیشو ببینه). بعدشم هندونه و گوجه سبز شد حسن ختام امروزمون.

الانم درحال کتابخانه‌ :))

277

نمیدونم نوشتن از این حال چجوریه. نمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت. باری هر چه آید، سرانجامش نیکی‌ست، پس از بالا نگاه کن. این درست. ولی خفگیِ این حس. ترس از دست دادن چیزایی که واست مهم بودن. ترس نداشتن چیزایی که شاید الان داری... بعدش هم رفتن تو یه شرایطی که کاملا برات جدیده...

کاینطور :))

276

درود

8.23....مورنینگ داخلی نشستیم. استاجر و اینترن و رزیدنت و اتند

امروز رو باید با قهوه شروع کنم وگرنه اونی که میخوام، شاید نشه.

به هر روی، باشد که امروز بشه شروع خوب

275

امروز با همه استرسش بخیر گذشت.

بعد مورنینگ یه راند خفیف رفتیم

و بعدشم با اتند رفتیم تو کلاس و نیم ساعتی درمورد تفسیر CXR توضیح داد. فردا هم قراره تمومش کنه.

اگه امشب ویدیو هاشو تموم کنم که بهتر میشه. به هیچ وجه حس خوندن ندارم. شاید برم باشوا بهتر شه اوضاع. امیدوارم این سنگینی و گشادی رو جم کرده و به سوی روتین‌زدایی پیش برم

شما چخبر ‌:))

274

بریم که شروع کنیم روز دوم روتیشن ریه‌رو.

باشد که فردا جان سالم به در بریم و شست‌وشو نشویم :))