درود!

طبقه‌ی بالای خونه رو داریم میسازیم و نزدیک به اتمامه.امروز صب با صدای افتادن پسرعموم از نورگیر بیدار شدم😐

گریه میکرد که نمیخوام برم بستری شم.عموم میگفت بابا اینجا دوتا دکتر هست.خواهرم رفت بالاسرش و چکش کرد.چیزیش نبود خداروشکر.

ولی من مونده بودم و به خودم میخندیدم که اره من دکتر دومیم مثلا ولی تنها کاری که کردم این بود که میگفتم آروم باشین چیزی نیست😃

بالاخره اینم یکی از درسای پزشکیه😌😂

سه‌تارمم رسیده🤩 مونده بستن پرده‌هاش که معلم گرامی خودش همه‌رو انجام میده.امشب میرم بیارمش.دوتا سیم هم برا تار ببندم😁